برای ترسیم مختصری از شرائط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حقوقی در تاریخ معاصر و نقش آن در تحولات فرهنگی و اقتصادی و زندگی همه ملتها و اقوام و مقایسه کوتاهی با شرائط اجتماعی پیش از این تاریخ، که بسیاری از افراد در اثر غوص در تاریخ گذشته آن هم برای پربار کردن منبر و تبلیغ و عدم توجه به تحولات جهانی در تاریخ معاصر، متاسفانه همیشه و در همه امور نگاه به گذشته دارند، و با همان جهان بینی مخصوص به خود که عمدتا مبتنی بر خشم و لعن و نفرین و بد بینی نسبت به غیر خودیاست، به تفسیر و تحلیل مسائل اجتماعی عصر حاضر میپردازند؛ به چند مطلب اشاره میشود:
۱-مبدء تاریخ معاصر را اصطلاحا از انقلاب فرانسه یعنی از حدود ۲۲۰ سال قبل به این طرف به حساب میآورند. هر چند که مقدمات و زیرساختهای آن به چند قرن پیش از آن و به زمان رنسانس بعنی تجدید حیات علم و فرهنگ و هنر باز میگردد که با خروج از تقلید از ادوار گذشته و شکستن دیوار محاصره عقل و علم و سربرآوردن از لاک تحجر به وجود آمد که فلاسفه و دانشمندان تدریجا از تقلید گذشتهگان دست کشیده و علم و فلسفه و فرهنگ و هنر را مورد نقد قرار دادند و علوم و فلسفه جدیدی را به پیش کشیدند که قابل انجماد نیست بلکه به طور مستمر در حال ویرایش و تجدید نظر است و همهگان را به تجدید نظر و اصلاح فکر و اندیشه خود سوق میدهد.
انقلاب فرانسه مادر انقلابها به حساب میآید. چون انقلابی بود که آثار آن به کشورهای دیگر جهان صادر شد. و بسیاری از ملتها به قدرت و نیروی جمعی و به حقوق اجتماعی و سیاسی و آزادیهای خود پی بردند و تدریجا در صدد تحصیل حقوق و آزادی خود برآمدند.
در این دوره از تاریخ تحولات اجتماعی بسیاری در روابط بین المللی به وجود آمد و دنیا چهره جدیدی به خود گرفت.در این دوره بود که کشورهای استعمار شده از جمله ایالات متحده امریکا و کانادا و استرالیا و کشورهای هند و پاکستان و بنگلادش که سابقا یک کشور بودند،در اثر مبارزه نظامی یا سیاسی و حقوقی تدریجا از زیر سلطه کشورهای استعمارگر که عمدتا اروپائی بودند خارج شدند و به استقلال خود دست یافتند و کشورهای استعمارگر هم بنا بر حفظ مصالح خویش در صدد ملاطفت و رعایت احترام متقابل ولو به طور نسبی با کشورهای آزاد شده و سایر کشورهای توسعه نیافته برآمدند و بسیاری از دشمنیها تدریجا تبدیل به دوستی شد. روابط تجاری و صنعتی و فرهنگی بین المللی در همه کشورها رو به افزایش و توسعه گذاشت. و از طرف دیگر فلاسفه و اندیشمندان و دانشمندان و خیرخواهان در جهت بهبود رفاه و فرهنگ و اخلاق همه جوامع بشری دست به فعالیتهای گوناگون زدند و از هر راهی که ممکن بود به تلاش و همفکری و همکاری پرداختند. روابط اخلاقی و فرهنگی توام با روابط سیاسی و تجاری به پیش رفت و هر کجا که صنعت و تکنیک پاگذاشت فرهنگ و حقوق و آزادیهای سیاسی و فردی نیز جای خود را باز کرد.
۲- در اثر انتشار مکتب و فلسفه مارکس و پیروان او که به انگیزه ایجاد عدالت اجتماعی و طرفداری از محرومان و زیردستان و ستمدیدگان پدید آمد، افکار عدالت خواهانهای که عمدتا برخاسته از خشم و کینه و عقده بود شرق تاغرب عالم را فرا گرفت و مبارزه بیامانی در همه ابعاد اعم از فلسفی، فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی و با همه وسائل تبلیغاتی و نظامی بین طرفداران کمونیسم و سوسیالیسم و جهان سرمایهداری در گرفت به طوری که هیچ کشوری از امواج و پیامدهای آن در امان نماند. در اثر این مبارزه انقلاب های متعددی در کشورهائی مانند روسیه که به اتحاد جماهیر شوروی انجامید و چین و کوبا و کره شمالی و ویتنام و کشورهای دیگری پی در پی به وقوع پیوست و جوانان اکثر کشورهای جهان را تحت تاثیر قرار داد. این گونه انقلابها صادر شد و به کشورهای اسلامی هم سرایت کرد اما نه با تظاهر صریح به شعارها و اهداف کاملا کمونیستی یا سوسیالیستی. مانند کشور مصر و عراق و سوریه و الجزایر و لیبی و یمن. این انقلابها و کودتاها امواج بسیار شدیدی در تفکرات همه جهانیان ایجاد کرد و بسیاری را امیدوار و بسیاری را مشوش کرد.
در برابر این حرکت تند و فراگیر، مکتب سرمایه داری به وحشت افتاد و با تمام وجود و با تمام امکانات در صدد دفاع از مکتب خود برآمد. هم از طریق مبارزه فلسفی و فرهنگی و تبلیغی و هم از طریق روابط تجاری و هم از طریق مبارزه نظامی. این بحث و درگیری و مبارزه بین این دو مکتب، کمونیسم عدالت خواه و انقلابی و سرمایه داری محافظه کار به همه جاهای دنیا سرایت کرد و چنان گسترده و عمیق شد که هیچ حزب و جمعیتی و هیچ اهل نظری و هیچ دولتی نتوانست در این نزاع بیطرف بماند و همه از روی اختیار یا ناچاری، دانسته یا ندانسته، مجبور شدند به یک طرف این نزاع ملحق شوند.
۳-در اثر جنگ جهانی اول و دوم ملیونها آدم کشته یا ناقص یا آواره شدند و شهرها و آبادیهای بسیاری تبدیل به ویرانه شد و خسارات بیشماری به بار آورد و در اثر آن عقلای عالم اعم از سیاسی و نظامی و فرهنگی و مذهبی و غیر مذهبی به وحشت افتادند و همه در صدد پیش گیری از این قبیل حوادث برآمدند و برای ایجاد امنیت و رفاه و اعتلای فرهنگ و اخلاق و پیشرفت تمدن به فکر افتادند و از راههای مختلف وارد شدند. این بیداری و این تلاش در روند همه امور اجتماعی و فرهنگی و حقوقی اثر گذاشت و به وضع قوانین و مقررات جدیدی برای تنظیم روابط بین المللی و تامین امنیت همگانی انجامید. مقرراتی که همه کشورهای متمدن و همه عقلای عالم به استقبال آن رفتند و آن را پذیرفتند و این قوانین و ضوابط حقوقی و آزادی های مترتب بر آن چنان جا افتاد و مقبولیت یافت که حتی مستکبران و دیکتاتورها هم برای حفظ موقعیت و قدرت خود ناچار شدند با آنها کنار بیایند و آنها را امضا نموده و به آن متعهد شوند. هر چند که در مقام عمل از آن طفره بروند و روش فریب کاری و تزویر و عوام فریبی در پیش گیرند. به عبارت دیگر این فضای حقوقی و آزادیخوهی جدید چنان توسعه یافته و عمیق و گسترده و فراگیر شده که همه و همه خود را ناگزیر از پذیرش آن میدانند و هیچ کشوری نمیتواند حساب خود را از آن جدا نماید.
در همین راستا و برای پیگیری همین اهداف سازمان ملل و شورای امنیت و مؤسسات وابسته به وجود آمد و نهادها و مؤسسات دولتی و غیر دولتی بسیاری در جهان تاسیس شد. و کشورها برای خود قانون اساسی نوشتند و در آن قوانین به حقوق بشر و آزادیهای مدنی متعهد شدند. بحث و گفتگو پیرامون حقوق و آزادیهای سیاسی و فردی در راس همه گفتگوها است. و اکثر رسانهها و مؤسسات فرهنگی بخش عمدهای از امکانات خود را در مسیر دفاع از آزادیها و حقوق انسانها به کار میگیرند. منظور این نیست که این فعالیتها به نتائج کاملا مطلوبی دست یافته ولی نادیده گرفتن و پشت کردن به این روند نتایج بسیار بدتری را به وجود خواهد آورد.
حتی بسیاری از علمای دین که تحصیلات شان در علوم قدیمه بود تحت تاثیر همین فضای مثبت جهانی قرار گرفته و در صدد بهره برداری از آن به نفع اسلام و مسلمین برآمدند. انقلاب مشروطه ایران به رهبری مرحوم آیت الله طباطبائی و آیت الله بهبهانی و با حمایت مرحوم آیت الله آخوند خراسانی و همین طور تاسیس حزب اخوان المسلمین در مصر از نمونه های بارز این تاثیر پذیری است.انقلاب اسلامی ایران به رهبری مرحوم امام خمینی هم از همین شرائط برآمده از تاریخ معاصر بهره برداری کرد و به پیروزی رسید.
البته در مقابل این علمای روشن فکر و اصلاح طلب متحجرها و کهنه پرستان و عوام مدارانی هم بوده و هستند که نخواندن و نگاه نکردن به علوم و فلسفه جدید را افتخار خود دانسته و به آن میبالند و اعتماد به نفس و ژست و قیافه عالمانه خلل ناپذیری برای خود و مقلدان خود ساختهاند. و در مجموع به جهل خود میبالند و هویت و حیثیت و شخصیت خود را در گرو تاکید بر جهل جاهلان گذاشته اند.
اینها کسانی هستند که بر حسب عادت همیشهگی بر حرف خود اصرار میورزند و با صدای غرّا و جهوری خود و با مشت گره کرده فریاد سر میدهند که مرغ فقط یک پا دارد و خیال میکنند با این حرف ها به نفع اسلام و مسلمین گل میزنند با اینکه در واقع چیز دیگر میزنند نه گل. إنّا لله و إنّا الیه راجعون.یا إلاهی متی نصرک و إنتصارک و إنتقامک؟
من وقتی حرف های بعضی اینها را میشنوم به یاد آن داستان میافتم که پیر مردی که گوشش سنگین شده و چشمش خوب نمیدید به بستگان خود، که به یک شب نشینی میرفتند، گفت مرا هم با خود ببرید. گفتند تو که صحبت مردم را نمیشنوی از شب نشینی چه استفاده میبری؟ گفت هر وقت کسی لطیفهای گفت و اهل مجلس خندیدند شما با دست خود به من سک بدهید تا من هم با مردم بخندم. او را با خود به شب نشینی بردند و بعد از پایان شب نشینی وقتی می خواستند از مجلس بلند شوند با دست خود به او سک دادند که پا شو برویم منزل ولی او قاه، قاه خندید. هرچه به او سک میدادند پا شو بریم او خیال میکرد وقت خنده است و قاه، قاه میخندید. بعضی از افرادی که در مخالفت با مذاکره با امریکا شعار سر میدهند، چون در انقلاب حضور چشم گیری نداشته و دیر به صحنه رسیدهاند برای اینکه با عجله خود را به انقلابیون درجه یک برسانند و حتی برای اینکه خود را از بسیاری از انقلابیهائی که حالا از صحنه خارج شده اند انقلابی تر نشان دهند، به سخنان هر چه درشت تر و خشن تر روی میآورند. و هر چه به آنها اشاره میشود که این شعارها تاریخ مصرفش به پایان رسیده و دیگر بس است آنها متوجه نمیشوند و به همان شعارهای تاریخ گذشته میپردازند.
۴- من که مدت ۱۵ سال اول عمرم در یکی از روستاهای دور از شهر که تا آن وقت تقریبا به همان شرائط فرهنگی و اجتماعی زمان قدیم و حتی با همان اختلاف طبقاتی دوره پیش از اسلام که لباس اسلام و تشیع صفوی به تن داشت باقی مانده بود، زندگی کردهام و بعد هم که در حوزه نجف درس خوانده و سالیانی از عمر خود را در بین طلاب و علمای نجف سپری نمودهام؛اشکال کار هم نوعان خود را خوب دریافتهام. در آ ن سالها نه من و نه اکثر قریب به اتفاق کسانی که آنها را میشناختم اطلاع درستی از تاریخ و تحولات جهان معاصر نداشتیم بلکه از تاریخ اسلام هم غیر از آنچه روضهخوانها برای منبر خود حفظ کرده و آنها را روی منبر تعریف میکردند، اطلاعات درستی نداشتیم. از این بدتر، این بیخبری نه تنها نقصی به حساب نمیآمد که کسی در صدد جبران آن برآید بلکه یک نقطه مثبت به حساب میآمد و پرداختن به مطالعه نوشتهجات غیر حوزهای در نظر اکثریت نقطه ضعف و باعث انحراف فکر و عقیده به حساب میآمد.
ولی من برخلاف مقتضیات حوزه و شئون آخوندی به انگیزه شخصی به مطالعه نشریات و کتب اجتماعی پرداختم و از جمله بخشهای عمدهای از مجلدات تاریخ تمدن ویل دورانت که به نام”قصة الحضاره” به زبان عربی ترجمه شده بود را مطالعه کردم و بعد که به ایران آمدم به سفارش شهید مطهری سیر حکمت در اروپا و کتابهای دیگری در این زمینه مطالعه کردم و در زمینه اصلاح برنامه درسی و مدیریت حوزه علمیه قم به فعالیت پرداختم. و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در زمینههای آموزشی و فرهنگی و سیاسی که عضو دوره اول مجلس خبرگان رهبری و عضو دوره دوم مجلس شورای اسلامی و معاون کمیسیون سیاست خارجی بودم، تجربه های گوناگونی اندوخته و سنجیده و ارزیابی کردهام و در نهایت به نقاط ضعف بسیاری از برنامهها رسیده و علل عدم موفقیت در بسیاری از برنامهها و خط مشیها را با دست خود لمس کرده و به چشم خود دیدهام.
چند سال بعد وقتی یکی از آخوندهای سنتی موجه و معروف که همیشه به خاطر عدم توجه به مسائل اجتماعی با او اختلاف داشتم به کتابخانه من آمد و نگاهی به کتابها انداخت و ناراحت شد و معترضانه گفت همین کتابها خواندهای که حواست پرت شده. این قشر از روحانیت هر گونه توجه به مطالب غیر حوزهای سنتی و غیر آخوندی را نقص و آن را باعث تشویش ذهن میدانند. و این حالت مصداق بازر جمله”الناس أعداء ما جهلو” است.
۵-اصرار بعضیها بر رد مذاکره با امریکاچند علت دارد:
۱- عدم اطلاع کافی از قوانین و مقررات بین المللی و نقش آنها در ایجاد امنیت و رفاه و توسعه در کشورهای در حال توسعه و کشورهای عقب افتاده. اینها هنوز چشم بسته به قضاوت مینشینند و بدون التفات به ادله و منطق دیگران و بدون توجه به نیاز کشورهای دیگر به حمایت و مساعدت کشورهای بزرگ با حالت خشم غضب بر سر دیگران فریاد میزنند که امریکا جنایت کار است و چنین کرده و چنان کرده و هیچ فرصتی به طرف مقابل نمیدهند و با حالت حق به جانبی او را محکوم مینمایند و اگر از آنها پرسیده شود مگر روسیه و چین و امثال اینها بهتر از امریکا و امثال آن عمل کردهاند که با آنها رابطه و مذاکره و تعامل داریم؟ غیر از یک سری مطالب احساساتی و شعاری پوچ و بیمعنی هیچ پاسخی ندارند. و اگر از آنها پرسیده شود مگر صرف مذاکره با یک دولت به معنی امتیاز دادن به او است و مگر همه دولتهائی که با هم مذاکره میکنند به همدیگر امتیاز میدهند؟ چون اطلاع درستی از این اوضاع و احوال ندارند به جدل و خلط مبحث میپردازند و مطالب نامربوطی مطرح میکنند و به هیچ وجه آمادگی دقت و تفکر در نظر طرف مقابل را ندارند.
۲- اصل قرار دادن قهر و متارکه به دلیل ضعف و ناتوانی از مواجهه
بسیاری از افراد به دلیل بی اطلاعی از ضوابط و مقررات و حقوق بین المللی و به دلیل ضعف روانی و ترس از مواجهه با طرف مقابل که با آن اختلاف دارند از رویاروئی با او میگریزند و فرار میکنند. به عبارت دیگر وقتی شجاعت و شهامت مذاکره با طرف خود ندارند ترجیح میدهند خود را به او نشان ندهند و با خشم و نفرین روی ضعف خود سرپوش بگذارند. همان طور که از امام علی(ع) نقل شده که فرموده: “الغیبة جهد العاجز” پشت سر حرف زدن نهایت تلاش آدم ناتوان است.
۳- غلبه خشم و کینه بر عقل و تدبیر:
بلی صحیح است که انگلیس و امریکا در کشور ما و کشورهای اسلامی دیگر دخالت کردهاند ولی مگر همه دخالتهای اینها بر ضرر ما بوده. انگلیس از انقلاب مشروطه ما حمایت کرد و روسیه آن را خراب کرد. آیا اگر امریکا در جنگ جهانی وارد نشده و گذاشته بود تا هیتلر کمونیست و نژاد پرست بر جهان غالب شده بود برای ما بهتر بود؟ اگر انگلیس و امریکا بد بودند حد اقل شر بدتر از خود را از سر ما برطرف کردهاند. ما به قیام رئیس علی دلواری بر علیه انگلیس افتخار میکنیم و او را شهید و قهرمان ملی میدانیم ولی چرا خود را به غفلت میزنیم که او با کمک و اسلحه و مدیریت واسموس آلمانی با انگلیس وارد جنگ شد. تا چند سال قبل هنوز خانه واسموس نزدیک چغادک بوشهر بر پا بود. اگر دول اروپای غربی در برابر تهاجمات کمونیستها نایستاده بودند کدام سپاه و ارتش میتوانستند در برابر تهاجم کمونیست مقاومت کنند.
۴- تحریکات و تبلیغات چپیها به خصوص حزب توده:
علت اصلی این حالتها و کینهها و ضعفها تاثیر پذیری از تحریکات و تبلیغات سوء روسیه و طرفداران آن به خصوص حزب مرموز توده بود که در بین ما نفوذ کرد و زیرکانه به سمپاشی پرداخت و ذهن و فکر ما را مشوش کرد و نگذاشت که ما دوست و دشمن خود را بهتر بشناسیم. اگر در زندگینامه و مواضع شیخ فضل الله نوری دقت کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که او هم ندانسته تحت تاثیر هوادارن روسیه به مشروطه پشت کرده و از محمد علی شاه حمایت کرده است. ما برای اینکه از انگلیس و امریکا فاصله بگیریم به افراط گرائیده و دانسته یا ندانسته به زیر بال روسیه و چین خزیدهایم.
معلوم باد که تاکید من بر لزوم مذاکره با امریکا به این دلیل نیست که من تحت تاثیر جو قرار گرفته و به قول معروف نان به نرخ روز میخورم. و به خاطر رفع تحریمها هم نیست. بلکه من پیش از این شرائط هم به همین رای و نظر بوده و آن را اعلام کردهام. شاهد این امر این است که من این مطلب یعنی لزوم مذاکره با امریکا را در سال ۱۳۵۷یا۸ در یک سخنرانی عمومی برای پاسداران در بوشهر که منطقه دوم جنگی به حساب میآمد آشکارا و با صراحت بیان کردم که باعث ناراحتی عدهای از آنها شد و برای اینکه کسی متعرض من نشود فرماندهان مرا احاطه کرده و مانع نزدیک شدن متعرضین به من شدند.