«إنّ للقلوب شهوةً و إقبالاً و إدباراً، فأتوها من قبل شهوتها و إقبالها فإن القلب إذا أُکْرٍه عَمٍیَ.»(نهج البلاغه حکمت ۱۹۳ ) قلب انسان گاهی آمادگی برای پذیرش مطلبی دارد و گاهی ندارد. وقتی پذیرش دارد آن را به کار وادارید و وقتی پذیرش ندارد چیزی بر آن تحمیل نکنید. چون وقتی مطلبی بر آن تحمیل شود که از آن اکراه داشته باشد کودن و کور می شود.
امام«ع» این مطلب رابه عنوان یک حکمت عقلانی بیان فرموده نه به عنوان یک امر تعبدی فقهی شرعی آخوندی.
این مطلب مورد تایید همه کارشناسان امور تعلیم و تربیت و روانشناسان و عقلای عالم است و در مقام اظهار نظر ظاهرا کسی منکر آن نباشد. ولی عادت و فرهنگ ما در بسیاری از موارد بر خلاف آن است. هم پدر و مادرها که خواسته ها و علاقه ها و سلیقه های خود را بر فرزندان خود تحمیل می کنند و هم اولیاء امور که سیاست ها و برنامه ها و حتی قوانین غیر عادلانه تصویب شده بر میل خود را بر مردم تحمیل می کنند. و هم اهل امر به معروف و نهی از منکر که می خواهند مردم را به زور وادار بر عمل به دستوراتی که آنها را احکام الهی می دانند بنمایند.
مهم ترین و تاثیرگذار ترین عامل عدم رشد و توسعه کشور ما و کشورهائی که شدیدا وابسته به فرهنگ و سنت گذشته خود هستند، همین است که آگاهانه و نا آگاهانه افکار و سلیقه خود را بر دیگران تحمیل می کنیم و حتی گاهی اوقات عادات و عرفیاتی که در عمق وجود خود آنها را باور نداریم بر خود نیز تحمیل می کنیم. چون برده عادات و فرهنگ زمان خود شده ایم و شهامت اینکه فرهنگ و عادات غلط را از خود دور سازیم نداریم. همه ما هر کدام در حد خود هم برده ایم و هم زورگو و دیکتاتور. و اصرار می ورزیم که هم خود و هم مردم را برده نگه داریم.احمقانه تر از هر چیز این است که در بعضی موارد این نوع بردگی را باعث افتخار و سعادت دنیا و آخرت خود بدانیم و هرچه بیشتر خود را در برابر آن تحقیر می نمائیم و عبودیت در برابر آن را عبودیت پروردگار به حساب آوریم.
این امر مشکل زمان ما تنها نیست بلکه مشکل تاریخی نوع بشر است.چون بت پرستی و عبودیت و کهنه پرستی ریشه در عمق وجود انسان دارد.رسالت همه پیغمبران همیشه در جهت درمان همی بیماری بوده. بعید به نظر نمی رسد که عامل عمده چیرگی اقوام ابتدائی و وحشی یا نیمه وحشی بر اقوام متمدن در طول تاریخ، که تمدن ها را زیر پای خود نابود می کردند، همین بوده که عادات و عرفیات و مقررات متمدنانه و حاکمیت مطلق پادشاهان و رؤسا، ملت ها را ذهن کور و بی عرضه و منفعل و مطیع بار می آورده و در نتیجه شهامت و شجاعت و قدرت خلاقیت آنها از بین می رفته و در نهایت به آسانی مغلوب مهاجمان و حشی می شده اند.