سخنان امام(ع) به استثناي نامهها گفتاري است نه نوشتاري. كسي كه از طريق سخنراني و خطابات شفاهي ميخواهد مطالبي را به شنوندگان بفهماند بخشي از مطالب و نكات مورد نظر خود را به واسطة لحن خاص و با تكية بيشتر بر بعضي كلمات به شنونده ميفهماند و لذا لحن جملة خبري با سؤالي متفاوت است. لحن جملههاي سؤالي هم بر حسب انواع مختلف سؤالات مختلف است. لحن سؤالي كه براي توبيخ يا تقبيح يا انكار باشد با لحن سؤالي كه صرفاً براي طلب فهم باشد با همديگر فرق دارند. حتي سؤالي كه صرفاً براي طلب فهم باشد هم با تكية بيشتر بر بعضي كلمات آن، معني آن تغيير ميكند. مثلاً در جملة سؤالي «چرا مؤذن وقتي اذان ميگويد دست روي گوشش ميگذارد؟» اگر از روي مزاح روي كلمة دست تكيه شود، در جواب او گفته ميشود: چون پايش به گوشش نميرسد و اگر روي كلمة گوش تكيه شود در جواب گفته ميشود اگر دست روي دهانش بگذارد نميتواند اذان بگويد و اگر روي هيچ كدام از اين دو كلمه تكيه نشود معني سؤال و جواب آن چيز ديگري ميشود. وقتي نوار يك صحبت يا سخنراني روي كاغذ پياده شود تفاوت بين سخن گفتاري و نوشتاري كاملاً مشخص ميشود. گنجانيدن نكات حساس يك گفتار در نوشته بسيار مشكل و در ترجمة آن، بسيار مشكلتر است و در بعضي موارد اصلاً ممكن نيست مگر با شرح و تفصيل كه عنوان خاص خود را دارد و در اين صورت طبيعتاً برداشتها هم متفاوت ميشود.
۲) در سخنان حضرت امام(ع) از ضربالمثلها و تشبيهات و مجازات و كنايات رايج در جامعة آن عصر بسيار استفاده شده است. درك نكات و اشارات اين تعبيرات براي كساني كه با فرهنگ و جامعة آن زمان آشنايي كافي ندارند بسيار دشوار است. نكات لطيف و ظريف نهفته در اين تعبيرات به طور كامل قابل انتقال به ترجمه نيست مگر با دخل و تصرف و عدم تقيّد به چارچوب آنها. ولي چنين كارهايي در ترجمة قرآن و نهجالبلاغه جايز نيست، چون باعث تحريف در مسايل ديني ميشود.
۳) در طول تاريخ با عوض شدن بسياري از لغات، ضربالمثلها و تشبيهات و كنايات در اثر تغييرات و تحولات اجتماعي و ابزار و وسايل كار و زندگي انسان تغيير ميكند. بسياري از لغات از بين ميرود و بسياري نيز تغيير معني ميدهد. براي اشخاصي مثل من كه قسمتي از عمر خود را قبل از پنجاه سال در روستا گذراندهاند، درك اين مطلب آسان است. لوازم منزل و لباس و وسايل كشاورزي و كار و وسايل مسافرت حتي بسياري از خوراكهاي آن زمان در حال حاضر وجود ندارد. آسيا، قطب آسيا، زمام، افسار، باربند، دهنه، پالان، گاوآهن، دلو، رسن، غربال، داس و صدها بلكه هزارها مانند اين كلمات براي اكثر مردم عصر حاضر شناخته شده نيست و به تبع آن صدها ضربالمثل و تشبيه و كنايه كه امثال اين لغات در آنها به كار رفته قابل فهم نميباشد. ضربالمثل «سهپايه به ديگ ميگه روت سياه» براي كساني كه استفاده از هيزم و سهپايه و ديگ سياه را نديدهاند به درستي قابل فهم نيست و همين طور ضربالمثل مشت نمونة خروار است.
در اثر تحولات عمدهاي كه در زندگي اجتماعي انسان رخ داده و هنوز ادامه دارد بخش عظيمي از فرهنگ و لغت و ادبيات قديم در حال انقراض است و براي نسلهاي آينده قابل فهم نخواهد بود و شايد نسلهاي آينده براي فهم كتابهاي فردوسي و سعدي و حافظ و امثال آن با مشكل جدي روبه رو شوند. بخشي از آيات قرآن كريم و بخش عظيمي از نهجالبلاغه نيز همين طور خواهد شد. مسايل اخلاقي و حقوقي و مقررات اجتماعي هم در حال تغيير و تحول بنيادي گستردهاي است و اجتهاد و تحقيق در فقه و عقيده و اخلاق اگر بخواهد در رهبري و هدايت جامعه نقش مثبت ايفا كند بايد به حال خود فكري بكند.
اينك به برخي از اين تعبيرات كه در نهجالبلاغه آمده اشاره ميشود:
در خطبة شقشقيه: «مَحَلِّي مِنهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا … كَراكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إِنْ أَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ … أَزْهَدَ عِنْدي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ … تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ».
در خطبة شمارة ۵: «لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ في الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ!».
در خطبة ۱۶: «وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةَ وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ…».
در خطبة ۲۸: «وَ إِنَّ الْيَوْمَ المِضْمارَ وَ غَداً السِّباقَ».
در خطبة ۲۹: «… وَ مَنْ رَمَي بِكُمْ فَقَدْ رَمَي بِأَفْوَقَ ناصِلٍِ».
در خطبة ۷۷: «إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَني تُراثَ مُحَمَّدٍ (ص) تَفْوِيقا»ً.
در خطبة ۸۷: «أَنَّ الدُّنْيا مَعْقُولَةٌ عَلَي بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا…»
در خطبة ۹۳: «كَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِها وَ تَمْنَعُ دَرَّها».
در خطبة ۱۶۲: «يا أَخا بَني أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ».
در خطبة ۲۴۰: «ما يُريدُ عُثْمانُ إِلّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلاً ناضِحاً بِالغَرْبِ: أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ!»
در نامة ۲۸: «كَما يُقادُ الجَمَلُ المَخْشوشُ».
۴) حروف جرّ:
علاوه بر نكات ريزي كه در معاني حروف جر وجود دارد و براي غير عرب به آساني قابل تشخيص نيست، اين حروف در تغيير معاني افعال و صفات و جملات نيز دخالت بسيار دارند و معاني بسياري از افعال بر حسب حروف جري كه بعد از آنها قرار ميگيرد تغيير ميكند. به ياد دارم يكي از علماي بزرگ، جملة «و هَجَم بهم العلمُ علي حقيقة البصيرة» كه در حكمت شمارة ۱۴۷ آمده را اين طور معني ميكرد: علم بر آنها يورش برده و بر آنها ريزش كرده است. با اينكه معني اين جمله اين است: علم آنها را به سوي حقيقت بصيرت بسيج كرده و رانده است.
۵) ابواب مزيد فيه:
معاني ابواب مزيد فيه نيز نكات بسيار دقيق و ظريفي دارد كه بدون ممارست زياد با متون عربي و آشنايي با موارد مختلفِ استعمال آنها به ذهن منتقل نميشود. در اثر اشتباه در معني مزيدفيه و حرف جرّ، حديث «اذا رأيتم العالم محباً لدنياه فاتهموه علي دينكم» اين چنين ترجمه شد: به عالم دنيا دوست تهمت بزنيد. با اينكه دنيادوستي به خودي خود گناه نيست و تهمت زدن از گناهان كبيره است و معني حديث اين است كه نسبت به عالم دنيادوست به خاطر دينتان بدگمان باشيد و از او احتياط كنيد.