روحانی، آخوند، یا متصدی امور دینی در هر مقام و رتبه، به دلیل اینکه متصدی یک امر مقدس است خود را تا حدودی مقدس میداند. و آگاهانه و نا آگاهانه حیثیت و عظمت یک شخصیت مقدس به خود میگیرد و خود را دارای هویت خاص میپندارد. از ابتدای شروع به تحصیل علوم دینی و پوشیدن لباس مخصوص و رفتن بالای منبر و دیدن مردمی که متواضعانه در برابر او نشسته و بدون داشتن حق انتقاد متواضعانه به سخنان او گوش میدهند، و ملقب شدن به القاب مخصوص و بلامنازع، احساس چنین شخصیت و هویت و مقامی در ذهنش رشد میکند به طوری که در اعماق وجودش ریشه میدواند و یک تمرین و ریاضت و خودسازی مخصوص لازمه لاینفک وجود و ماهیت او میشود. و در طول سالیان متمادی این حالت که در ابتدا یک حالت ثانوی و عارضی بود تبدیل به یک حالت طبیعی و شبه ذاتی میشود.
مسلما بسیاری از افراد به خطر این بیماری توجه داشته و در برابر آن بیتفاوت نمانده و در صدد علاج آن برآمدهاند. بعضا هم با کم و بیش در این زمینه به توفیقاتی نائل شدهاند ولی غالب شدن بر نفس أمّاره و شیطان مرموزی که این همه سپاه و انرژی و پشتیبان و حمایت دارد، و در عمق دل هر آدمی لانه ساخته، بسیار بسیار مشکل و کار قهرمانان و اولیاء خدا است که بسیار نادراند.
صرف نظر از این گردنههای اخلاقی و روانی، فقه و اصولی که به عنوان علوم دینی در تمام عمر، خود را به آنها سرگرم کرده و به سبکهای گوناگون آنها را تکرار میکنیم و در نتیجه، مفتخر به لباس مقدس و ملقب به القاب پر طمطراق میشویم نیز، نه تنها مایه انسجام و وحدت و هماهنگی بین ما نمیشود بلکه زمینه و شرائطی برای تفرقه و ناهماهنگی و تکروی در بین ماها نیز ایجاد میکند.
اختلاف بین مرحوم آخوند خراسانی و همفکران او در نجف و تهران در باره مشروطه با علما و مراجع مخالف مشروطه که هم در نجف بودند و هم در تهران، مخصوصا شیخ فضل الله نوری، که به شکست مشروطه انجامید، و همین طور اختلاف بین علمایی که تا پیروزی انقلاب اسلامی با هم متحد بودند و بعد از پیروزی دچار تفرقه و اختلاف شدند، مانند اختلاف بین مرحوم امام خمینی و مرحوم شریعتمداری و مرحوم طالقانی و بعدا مرحوم آیت الله منتظری، و همین طور اختلاف بین مرحوم هاشمی رفسنجانی و دیگران و کسانی دیگری که از دنیا رفته یا در حبس خانگی قرار گرفته یا در قید حیات می باشند، مانند اختلافات عادی و طبیعی نیست که با کم و بیش در بین همه مردم دنیا وجود داشته و دارد، بلکه ریشهها و آثار مخرب و صعب العلاج یا لاعلاجی دارد که باعث تضعیف اعتقادات مردم و دین گریزی میشود و هیچ زمینهای برای انسجام و همکاری و هماهنگی در بین ما باقی نمیگذارد، به هیچ وجه قابل اغماض نیست. و می توان گفت که ریشه در تار و پود روحانیت دارد.
البته این حوزویان در عین حال که در بین خود این همه تفرقه و اختلاف دارند، در برابر غیر خود با هم اتحاد دارند که اجازه بحث و اظهار نظر در باره حوزه و امور دینی به دیگران نمیدهند.
بنا براین روحانیت چارهای ندارد جز اینکه یکی از این دو راه انتخاب نماید.
یا در بین خود سازمان و تشکیلات واحد و مرجعیت و مدیریت واحدی ایجاد نماید که در بارۀ مدیریتهای کلان جامعه تصمیمات هماهنگ و حساب شدهای اتخاذ نماید که مانع سرایت اختلافات زیانبار به درون جامعه شود.
و یا اگر اقدام به چنین امری مقدور یا صلاح نمیداند و میخواهد به همین وضع ادامه دهد، چارهای ندارد جز اینکه به تذکرات کلی در باره سیاست اکتفا نموده و حکومت و کشور داری را به منتخبین واقعی مردم واگذار نماید.
۵ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
جناب ایت الله منهاج دشتی مگردر تاریخ شیعه بالاترازامام علی کسی وجود داشت که خلافت خلافای راشدین باعث گردید ۲۵ سال امام بزرگوار خانه نشین گردد مگر روحانیت اکنون ما اگر مردم انان را نخواهند بهتر نیست عطای خلافت را به لقای ان ببخشند تا دین مردم لطمه نخورد در ثانی ایا بالاتر از امام حسن وجود دارد که با معاویه صلح نمود مگر روحانیت ما نمیتوانند با منتخبان واقعی مردم از در صلح وارد شوند ونیک است که روحانیت ودین ممزوج با سیاست باعث بی اخلاقی وبی توجهی به دین خواهد وشده است
سلام علیکم
اسلام منهای سیاست یک حربه شیطانی است.
مگر نه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: و ساسة العباد؟!
بنابراین، سیاست عین دیانت است.
باید بین روحانیون واقعی و روحانی نماها تفکیک قائل شویم. دسته اول خادمان دین هستند و دسته دوم خائنان به دین.
والسلام
علیکم السلام. با یک جمله از زیارت جامعه که بر فرض صحت خبر واحد است نمی شود نظر قطعی داد.
با عرض سلام
بنده سوادی ندارم یه بخواهم مطلب شما را نقد کنم ولی با همین اندک مطالبی که از پای منبر شما و همکارانتان یاد گرفته ام به نظر میرسد اختلاف بین بزرگان از صدر اسلام تا کنون بر سر حق و نا حق بود. آیا اختلاف بعد پیامبر و خانه نشین شدن امیرالمومنین بخاطر اختلافات شخصی بود و یا سکوت حضرت بخاطر از بین نرفتن اسلام ناب بود یا چون نتوانست حقش را بگیرد ساکت شد
در مورد انقلاب هم همینطور آیا اختلاف بین بزرگان انقلاب بخاطر طرفداری از حق و باطل بود یا… آیا دفاع علنی منتظری از منافقین و حمایت سران کفر از او حق بود یا رفتار امام خمینی؟؟
سلام مرحوم آقای منتظری از منافقین حمایت نکرد. حمایت سران کفر دلیل بر بدی کسی نمی شود.