چرا انتظارات ما از انقلاب اسلامی برآورده نشد؟ و جرا جامعه ما از لحاظ اخلاق اجتماعی و فردی آن طور که انتظار میرفت ساخته نشد؟ مگر چه برنامه دیگری باید اجرا میشد که نشده؟ بعد از این همه برنامهریزی و هزینه کردن و فعالیت و این همه تبلیغ چه ساز دیگری باقی مانده که باید به سراغ آن برویم و به جستجوی نوازنده آن بپردازیم؟ نکند ما خر گم کردهایم و به دنبال افسار آن میگردیم؟
در سالهای پیش از انقلاب این تصور در بین ما وجود داشت که همه مفاسد از حکومت غیر اسلامی نشئت میگیرد که هیچ یک از ارکان آن یعنی دستگاه قانون گزاری و دستگاه قضائی و دولت و کار گزاران و کارمندان آن ملتزم به اسلام و احکام آن نیستند. آموزش و پرورش ما و دانشگاه ما و کتابهای آنها بر مبنای دستورات اسلام برنامه ریزی و تدوین نشده و متصدیان آن به تربیت اسلامی تربیت نشدهاند. مطبوعات ما اعم از روزنامهها و مجلات و سایر کتب، اسلامی نیستند. صدا و سیمای ما و سینماهای ما اسلامی نیستند. در جامعه ما قماربازی و مشروبخوری و مراکز فحشاء به طور آزاد و علنی فعالیت دارند. مضافا بر همه اینها در جامعه ما به دو دستور اساسی اسلام یعنی امر به معروف و نهی از منکر عمل نمیشود و این دو اصل به کلی تعطیل شده.
بر اساس این پندار ها خیال میکردیم اگر انقلاب پیروز شود و مدیریت کشور در دست روحانیت قرار گیرد و دستگاههای قانون گزاری و قضائی و اجرائی زیر نظر روحانیت قرار گیرد و همه کارگزاران و دست اندرکاران ملتزم به تعالیم اسلام آن طور که روحانیت میفهمد شوند و آموزش و پرورش و دانشگاههای ما و برنامهها و کتابهای آنها با نظارت روحانیت اداره و تدوین شود و دو دستور اساسی اسلام یعنی امر به معروف و نهی از منکر احیا شود و مراکز فحشاء و قمارخانهها و مشروبخوریها بسته شود، همه مظاهر فساد از بین میرود و کشور ما گلستان و به صورت یک جامعه نمونه اسلامی در میآید و برای سایر کشورهای اسلامی نمونه و سرمشق میشود.
و کسانی که شیفته و عاشق درس اخلاق امام خمینی و آقایان دیگری بودند خیال میکردند اگر آن درسها از صدا و سیما پخش شود سایر مردم هم مانند آنها دلباخته آن درسها میشوند و به صلاح و سازندگی روی میآورند و جامعه از فساد و تباهی نجات پیدا میکند.
آرزوی دیرینه ما برآورده شد و حکومت فاسدان در هم شکست و مدیریت کشور به دست روحانیت افتاد. همه ارگانها و نهادها به طور مستقیم یا غیر مستقیم در دست روحانیت قرار گرفت. مجلس قانون گزاری و قوه قضائیه و دولت و کار گزاران آن، همه اسلامی شدند. آموزش و پرورش و دانشگاه اسلامی شد. صدا و سیما اسلامی شد. منبرها و مطالب اخلاقی و عرفانی در صدا وسیما پخش شد و مطبوعات مفسدهزا تعطیل شد. مراکز فحشا و امثال آن تعطیل شد. حجاب اسلامی الزامی شد. امر به معروف و نهی از منکر اجرا و تطبیق شد. خلاصه آنچه میخواستیم تعطیل کنیم تعطیل کردنیم و آنچه میخواستیم تأسیس کنیم تأسیس کردیم. حتی اینکه در اتوبوسهای شهری هم بین زنها و مردها حتی زن و شوهرهائی که با هم بودند فاصله ایجاد شد و از این قبیل برنامهها.
ولی بعد از گذشت ۳۵ سال از انقلاب با همه این تغییرات و تحولاتی که ایجاد شد وضع اخلاقی و معنوی جامعه ما همین است که مشاهده میشود با اینکه اکثر جمعیت کشور در حال حاضر از متولدین بعد از انقلاب و تربیت شده مراکز و مؤسسات آموزشی حکومت اسلامی میباشند.
البته معلوم است که اهداف تربیتی و سازندگی اخلاقی جامعه چیزی نیست که در کوتاه مدت تحقق یابد بلکه آنچه شدنی باشد هم در دراز مدت و در طول سالیان دراز محقق می شود. ولی منظور از این گلایه این است که برنامه های ما و روش تربیتی و آموزشی ما به طور صحیحی به سوی این اهداف تنظیم نشده و حرکت و خط مشی ما در طول این مدت در جهت صحیح و نتیجه بخشی نبوده و اثر مثبتِ در حال پیشرفتی از آن مشاهده نمی شود
عوامل این وضعیت
بسیاری از ما که محفوظات و باورهای خود را علم اعلی به حساب میآورند و هیچ وقت حاضر نیستند باورها و پیشنهادات خود را مورد مطالعه مجدد قرار دهند و به نظرات دیگران به دیده حقارت مینگرند میگویند نتیجه معکوس گرفتن هیچ دلیلی ندارد جز سهل انگاری و عدم قاطعیت در امر به معروف و نهی از منکر. تا حالا که نوبت به تفکیک جنسیتی در کلاسها رسیده و قهرا برنامههای دیگری از این دست هم در حال تدوین و بررسیاست. و شاید تأسیس خانه عفاف هم یکی از این برنامهها باشد.
عامل اصلی این وضعیت این است که ما نسبت به خود و نظرات و پیشنهادات خود دچار توهم شدید شده و مرتکب اشتباهات بزرگی شدهایم و قیاس به نفس میکنیم و میخواهیم همه مردم کپی ما باشند و اگر نشوند آنها را جاهل یا منافق یا مرتد قلمداد میکنیم.
توضیح مطلب.
ما پیش از ورود به حوزه و شروع به دروس حوزهای، به اسلام و روحانیت علاقهمند بودهایم. به حضرت رسول(ص) و امامان(ع) عشق میورزیدیم. به علمای گذشته و به کتابهای آنها و نظرات آنها به دیده احترام و مقبولیت مینگریستیم و پیش از آنکه به تحقیق و بررسی ادله موافق و مخالف بپردازیم نتایج آنها را پذیرفته بودیم و پیش از پرداختن به دفع شبهات شبهات را مردود میدانستیم.
بنا بر این کاملا طبیعی است که ما استدلالهای خود را کافی و قانع کننده یافته و علم مورد نظر خود را علم اعلی بدانیم و علوم مورد نظر و نظرات دیگران را مخدوش به حساب آوریم و به دیده جاهل و گمراه به آنها بنگریم و اگر به نظرات ما اعتقاد نداشته باشند آنها را منافق و مرتد قلمداد نماییم.
مثل ما در این جهت مثل آن شاعره عرب است که مرگ برادرش چنان اورا غمزده و مدهوش کرده بود که خیال میکرد همه اشیاء باید مثل او غمزده باشند ولذا وقتی درخت خابور را سرسبز و خرم میبیند با تعجب خطاب به او میگوید: أیا شجر الخابور ما لک مورقا… کانک لم تجزع علی ابن طریف. ای درخت خابور چرا این قدر سرسبزی؟ مثل اینکه تو در سوگ پسر طریف گریه زاری نکردهای؟
ما چون عاشق معلومات و حرفه و فن و منبر خویش هستیم آنها را کافی و قانع کننده مییابیم ولی مردم که مانند ما عاشق این معلومات و این حرفه و فن نیستند طبیعی است که به دیده دیگری به حرفه و فن ما بنگرند و به آنها قانع نشوند.
مضافا بر این، ما مبلغ و منبری حرفهای هستیم و این حرفه وفن جزء کیان و شخصیت و هویت ما شده و تحمل هیچ گونه انتقادی از ناحیه دیگران در باره آن نداریم. و مستمعین ما هم که معمولا عوام بوده و منبر و اهل منبر را مقدس میپنداشتهاند همیشه به دیده تحسین به آن نگریسته و با استماع و سکوت خود مهر تأیید بر آن زدهاند ، ما هم به طور ناخودآگاه خیال کردهایم مطالب ما مورد قبول همه است و همه به وسیله آن بیانات قانع و هدایت میشوند و به این گونه حالتها عادت کرده و پر توقع و دچار توهم شدهایم.
راه حلها:
۱- کنترل، خشونت و قاطعیت هر چه بیشتر:
بسیاری از ما که اطلاعات درستی از شرائط اجتماعی عصر حاضر ندارند و پرداختن به مطالعه و بررسی و مذاکره پیرامون عوامل گوناگون مؤثر در شکل گیری شخصیت افراد به خصوص نسل جوان را مضر به قداست خود میدانند و تمام وظیفه خود را این میدانند که به تکرار محفوظات خود بپردازند و همانها را علم اعلی به حساب آورند، میگویند از اول پیروزی انقلاب تا کنون با منکرات مبارزه نشده و امر به معروف و نهی از منکر به طور کامل اجرا نشده بنا بر این در نظر اینها تنها راه حل مبارزه با فساد اخلاقی این است که با قاطعیت هر چه بیشتر با مظاهر فساد برخورد شود و نیروی انتظامی افراد متخلف را باز داشت و تنبیه نماید.
البته این دسته افراد عمده توجهشان به حجاب و موسیقی و مشروبخواری و از این قبیل مسائل است و توجه چندانی به مفاسد اقتصادی و مسائل حقوقی ندارند.
مسئولین مربوطه هم برای جلب رضایت اینها و عوام پیرو اینها به مناسبتهای مختلف دستوراتی در این زمینه صادر مینمایند و مأمورین انتظامی را به شدت عمل در این زمینه وامیدارند و ظاهرا خود هم می دانند که این گونه اقدامات آب در هاون کوبیدن است.
اشکال این روش تنها این نیست که بیفایده و باعث اتلاف وقت و امکانات است بلکه اشکال عمده این است که باعث خشم و نفرت از اسلام و مسلمین میشود و مضافا بر عدم اعتنا به مظاهر شرع عقاید آنها نسبت به اصل اسلام هم متزلزل میشود.
۲- توجه به همه عوامل مؤثر در پرورش و شکل گیری شخصیت افراد:
عوامل تأثیر گذار در تربیت و شکلگیری شخصیت انسان بسیار بیشتر از این است که ما تصور میکنیم بلکه به تمام معنی قابل احصا نیست تا چه رسد به اینکه قابل کنترل باشد. تصور اینکه با امر و نهیهای پدر و مادرها و متصدیان آموزش و پرورش و با دروس معارف اسلامی معمول در دانشگاهها و با خطبههای نماز جمعه ها و با منبرها و مراسم مذهبی و با مطالبی که به عنوان مطالب دینی در صدا و سیما پخش میشود، ما میتوانیم مردم به خصوص نسل جوان را آن طور که تصور میکنیم تربیت اسلامیاست، تربیت کنیم و شخصیت آنها را شکل سازی نماییم تصوری است سادهلوحانه بلکه ابلهانه.
صرف نظر از آنچه در عصر حاضر از طریق ماهوارهها و رسانههای بین المللی و سایر وسائل ارتباطی با ابزارها و وسائل بسیار گوناگون پخش و مبادله میشود، همین کارتنهایی که در برنامه کودک سیمای خودمان پخش میشود تأثیر بسیار عمیقی در تکون شخصیت نسل جوان دارد و آنها را طوری بار میآورد که میخواهند هر چیزی را خود انتخاب نمایند و خود برای خود تصمیم بگیرند و از تقلید و تبعیت به شدت متنفر میشوند و تدریجا از ما که توقع تبعیت از آنها داریم فاصله میگیرند و اگر اصرار بورزیم به شدت از ما و از دین ما متنفر میشوند.
حتی همین شبکه چهار و شبکه مستند سیمای خودمان که اطلاعات بسیار متنوع و گوناگونی در باره خلقت و حیوانات و زمین و آسمان پخش مینماید تأثیرات بسیار عمیقی در ذهن و فکر افراد ایجاد میکند و در اثر آن، مطالبی که ما به عنوان دین و مذهب به آنها القا می کنیم را سادهلوحانه تلقی میکنند و مانند سابق در آنها تأثیر نمیکند بلکه آنها را از مطالب منبری ماها منزجر و متنفر میکند.
اینها چیزهای اندکی است از اقیانوسی که بر همه فضاهای اطراف ما احاطه نموده و راه گریزی از آن نداریم. ولی ما چشمهای خود را باز نمیکنیم که آنها را ببینیم. شاید از ترس اینکه اگر به اطراف خود بنگریم هویت وکیان وشخصیت و عظمت خود را از دست میدهیم و مانند کبگ سر خود را زیر برف میکنیم.
با توجه به این گونه مطالب که به اندکی از آنها اشاره شد تفکیک کلاس درس دختران از پسران نه تنها مشکلی حل نمیکند بلکه منجر به مشکلات دیگری میشود. مگر اینکه مسئولین مربوطه بخواهند برای بستن زبان عدهای دست به چنین اقدامی بزنند که آن هم به جائی نخواهد رسید چون با بستن زبان این عده زبان عده دیگری باز میشود.
مطلب دیگر اینکه با جدا سازی کلاس های دختران و پسران در دانشگاهها این بحثها خاتمه پیدا نمی کند و بعد از آن نوبت به بحث در باره جدا سازی آنها در کتابخانه و حیاط و راهرو و امثال اینجاها پیش میآید و بعد نوبت به ادارات و کارخانهها و بیمارستانها میرسد. و در مراحل بعد نوبت به خیابان و بازار میرسد.و لازمه این جریان این است که جامعه ما به وضع صد سال قبل برگردد که محال و غیر ممکن است. پس باید اذعان کرد که ما خر گم کردهایم و دنبال افسارش میگردیم.
در حکمت شماره ۱۹۳ نهج البلاغه آمده که امام علی(ع) فرموده: إنّ للقلوب شهوة و اقبالا و إدبارا فأتوها من قبل شهوتها و إقبالها و إدبارها فإن القلب إذا اکره عمی. دلها هم اشتها دارند گاهی رو میآورند و گاهی پشت میکنند. پس از جانب اشتهای آنها بر آنها وارد شوید چون وقتی با اکراه به کاری واداشته شوند کور و تاریک میشوند.