در یکی دو قرن اخیر بسیاری از علما و دانشمندان مذهبی دور اندیش در صدد احیاء تفکر دینی برآمدند که احساس عقب افتادگی در بین مسلمین را جبران نموده و آنها را از گرایش به فرهنگ غربی که انظار را به خود جلب کرده بود باز دارند و به آنها بقبولانند که اسلام عامل عقب افتادگی آنها نیست بلکه با فرهنگ اسلامی بهتر میتوانند به توسعه و ترقی مورد نظر دست یابند. بهترین شعاری که در طول این جریان در همه کشورهای اسلامی مطرح شد و مورد استقبال عموم قرار گرفت شعار اتحاد اسلامی بود. از همان ابتدا معلوم بود که بزرگترین سنگ سر راه این اتحاد اختلافات شیعه و سنی است.
به همین دلیل بسیاری از علما و دانشمندان اصلاح طلب شیعه و سنی در صدد رفع این مشکل برآمدند. تاسیس دارالتقریب بین المذاهب در قاهره که مرحوم آیت الله بروجردی هم در آن مشارکت کرد و نمایندهای به آن اعزام داشت در همبن راستا بود که در نتیجه آن، فقه شیعه توسط رئیس الازهر به رسمیت شناخته شد و مذاهب فقهی که در نظر اهل سنت منحصر به چهار مذهب بود تبدیل به پنج مذهب شد. از طرف دیگر عدهای از علما و دانشمندان شیعه با مطالعه مجدد و تحلیل و تفسیر و دقت در بافت تفکر شیعی موجود در عصر حاضر به این نتیجه رسیدند که بسیاری از تار و پودهای این پافته و این قبای دوخته شده، آمیخته به بافتههای منحرفین و غلات شیعه است که در طول تاریخ تشیع آگاهانه و ناآگاهانه هم به دست دشمنان منافق و هم به دست دوستان ساده لوح در تار و پود این مکتب نفوذ کرده و به گونهای با آن مخلوط و عجین شده که تشخیص صحیح از غیر صحیح آن بسیار مشکل است تا چه رسد به امکان جداسازی اباطیل از حقائق. مگر برای افراد بسیار معدودی که آنها نیز قدرت بیان و اعلام و تفهیم آن ندارند مگر با وسواس و احتیاط شدید آنهم برای کسانی که ظرفیت و طاقت شنیدن آن داشته باشند و مغز و اعصابشان به آسانی پریشان نشود و دچار اختلال حواس نگردند.
به عبارت دیگر مجموعه آموزههای گوناگون ومتنوع و متناقضی که در زمان ما تابلو و پرچم مکتب اهل بیت روی آن نصب شده در حکم یک باتلاقی است که در قرنهای متمادی از اطراف و جوانب رودخانههای مختلف اعم از پاک و ناپاک با آلودگی های گوناگون و متنوع به سوی آن سرازیر شده و به صورت یک دریاچه پهناور و عمیق آلوده و مخلوط به اشیاء مختلف درآمده باشد که هرکه وارد آن شود غرق میشود و کسی نمیتواند به عمق آن برسد مگر افراد بسیار معدودی که فقط خود نجات مییابند و نمیتوانند راه نجات را در معرض دید دیگران قرار دهند مگر افراد بسیار اندکی.
این مبحث در ضمن مقالاتی سلسله وار ارائه میشود:
۱- مقاله اول سوته دلان این مکتب
در این مقاله به تعدادی از اصلاح گران که در این مسیر قدم گذاشتهاند اشاره میشود:
۱- مرحوم علامه امینی از علمای نجف صاحب کتاب “الغدیر” که در عین پرداختن همه جانبه به حدیث غدیر که پایه اصلی امامت امام علی (ع) و مکتب تشیع است، در اثناء مطالب کتاب برخلاف رویه متعارف بین علمای شیعه در قرون متاخر در ضمن انتقاد از خلفای پیش از علی (ع) نام آنها را با احترام یاد میکند و کلمه “رضی الله “عنه را برای آنها به کار میبرد. این رویه ایشان در زمان خودش فضای جدید و موج مناسبی ایجاد کرد و باعث بیداری بسیاری از علما شد.
۲- شهید حضرت آیت الله سید محمد باقر صدر قدس سره از مراجع تقلید ساکن نجف که ۳۴ سال پیش توسط رژیم بعث عراق به شهادت رسید. ایشان فعالیت خود در جهت این هدف را از دو طریق در پیش گرفت یکی با فعالیت سیاسی که برای این منظور به تاسیس حزب الدعوة پرداخت و دیگری با تعلیم و تربیت که با برگزاری درس خارج فقه و اصول و سخنرانیهای سازنده که در بعضی ایام تعطیل برای شاگردان ایراد میکرد، به تربیت شاگردان بسیاری پرداخت که بعضا با کم و بیش اهداف و منویات او را دنبال میکنند. از طریق همین تدریس خارج فقه و اصول بود که به طور طبیعی و سنت حوزههای علمیه به مرجعیت رسید. و اگر شرائط سیاسی عراق و حکومت بعثی عراق به رهبری صدام حسین مانع کار او نشده بود و او را به شهادت نرسانده بود میتوانست بر سایر موانع از جمله lمخالفت طیفی از روحانیت سنتی که یه مخالفت با ایشان برخواسته بودند غالب شود و تا حدود زیادی به اهداف خود برسد. البته راه او و امثال او ادامه دارد. انشاء الله تعالی.
۳ – شهید آیت الله سید محمد صدر از شاگردان و فامیل شهید محمد باقر صدر و از پیروان راه او که بعد از شهادت او به مرجعیت رسید و در زمان حکومت صدام به شهادت رسید.
۴ – شهید آیت الله سید محمد باقر حکیم از شاگردان شهید سید محمد باقر صدر و از پیروان راه او که مدت کوتاهی بعد از سقوط صدام بعد از اقامه نماز جمعه در صحن امام علی (ع) در نجف با حدود ۱۵۰ نفر دیگر با انفجار بمب به شهادت رسید.
تعداد دیگری از شاگردان و پیروان شهید محمد باقر صدر هم، در زمان حکومت صدام و بعد از آن به شهادت رسیدهاند. خود بنده هم در زمان تحصیل در نجف چند سال در پای درس خارج فقه و اصول و همچنین سخنرانیهای ایشان حاضر میشدم. و تا حدودی از فیوضات ایشان بهره مند شدهام. البته من از وابستگان حزب الدعوه نبوده و نیستم.
۵- مرحوم آیت الله سید محمد حسین فضلالله از تحصیل کردههای حوزه نجف و از مراجع تقلید ساکن لبنان و سوریه که از همفکران شهید محمد باقر صدر بود و از طریق تدریس و تالیف و سخنرانی و مصاحبه با رسانهها و نوشتن در مطبوعات هدف خود را دنبال میکرد. ایشان حدود سه سال قبل فوت شد. بعضی از مراجع و روحانیون قم و لبنان به شدت تمام به مقابله با او برخواستند و با کمال تاسف و شرمندگی مورد بیاحترامی و اهانت قرار گرفت و بسیاری از همفکران او هم در این شرائط بحرانی او را تنها گذاشتند و از این بدتر بعضی افراد که همفکر او به حساب میآمدند برای حفظ موقعیت و شئون اجتماعی خود علیه او بیانیه منتشر نموده و از او تبری جستند. روشی که در بین سیاست بازان معمول است ولی با آموزههای دینی که صداقت و راستگوئی را اصل قرار میدهد ناسازگار. به دلیل احتراز از مشارکت در همین سیاستبازیها است که من تا کنون به هیچ حزب و سازمانی نپیوستهام و بعد از این نخواهم پیوست مگر اینکه حزب و سازمانی پیدا شود که از این گونه برخوردها اجتناب ورزد.
۶- مرحوم آیت الله سید محمد جواد موسوی غروی(۱۲۸۲-۱۳۸۴ ش). دائرة المعارف تشیع در باره ایشان مینویسد: غروی از آغاز تحصیل و آشنائی با علوم قرآن و تفسیر و فقه، سنت حاکم بر حوزه های علمیه را مغایر با هدف خالق متعال از بعثت انبیاء و انزال کتب،خصوصا رسول اسلام (ص) و قرآن کریم تشخیص داد و چون روش آنها را در جهت هدایت و ارشاد مردم بر طبق کتاب خدا و سنت رسول او ندید، دامن همت بر کمر زد تا آن همه را تغییر دهد وتصحیحی پدید آورد و طرحی نو در اندازد.
در هنگامی که گامهای نخست در این راه را برداشت و در تدریس حوزوی خود به بیان حقایق و تفریق حق از باطل پرداخت، با مخالفت سخت برخورد کرد. از این رو به حمایت و ترغیب مرحوم حاج آقا رحیم ارباب ( از حکماء بزرگ معاصر در اصفهان) به منبر و وعظ و خطابه پناه برد. سیاق رفتاری آیت الله غروی در مسائل دینی بویژه دریافت وجوهات شرعی، موجب پدید آمدن جبههای سرسخت در برابرش گردید. این همه سر انجام به آنجا انجامید که وی در مرداد ماه ۱۳۵۰ شمسی در یک سخنرانی، با برشمردن اصول فکری خود و بیلان کاریش در سی سال مبارزه با خرافات و موهومات، از منبر خدا حافظی کرد و دیگر هیچ گاه بر منبر نرفت و در مدرسه حاضر نشد.
۷- مرحوم دکتر علی شریعتی
در باره دکتر شریعتی و فعالیت های علمی، فرهنگی، سیاسی و نظریات او در باره مسائل دینی و کسانی از روحانیون و اهل منبر که به مخالفت با او برخواستند سخن بسیار است که این مقاله گنجایش آن را ندارد و لذا به نقل چند جمله از کتاب دائرة المعارف تشیع در باره او اکتفا میشود: شریتی، علی (۱۳۱۲-۱۳۶۵)، مصلح ، مبارز، و بیدارگر ایرانی که نهضت فکری پرشور و عظیمی را در ایران و سایر کشورهای اسلامی به وجود آورد…پربار ترین دوران حیات دکتر شریعتی، دوره حسینیه ارشاد بود. تحرک و جنب و جوشی که در اثر سخنرانیهای وی در این دوران ایجاد شد ، تا آن زمان بیسابقه بود…از اواخر سال ۵۰ تا آبان ۵۱،کار شریعتی در حسینیه ارشاد، سرعت غریبی پیدا کرد به طوری که بیشتر سخنرانیها را فیالبداهه انجام میداد…سر جمع نسخههای چاپ شده از آثار شادروان دکتر علی شریعتی با یک حساب سر انگشتی خیلی ساده (چهل عنوان ضرب در دویست هزار نسخه ) به هشت ملیون نسخه رسید…دکتر شریعتی سرشار از ایدههای نو و خلاق بوده است. در اینجا تنها چند نمونه از دیدگاه های او به نقل از آثارش ذکر میشود: اجتهاد ، از نظر مبانی اجتهاد، تنها قرآن و سنت، اصول ثابت و منابع تغییر ناپذیر مایند. ولی پایههائی را که علما و متکلمین و اصولیون قدیم ما بنا نهادهاند، چرا نتوان هماهنگ با رشد فکری و علمی و تکامل معنوی و اجتماعی بشر تغییر داد و اصلاح یا تکمیل کرد؟…تثلیث زر و زور و تزویر، این مثلث شومی که همه پیامبران و عدالت خواهان و شهیدان بشریت در آن مدفوناند، طلسم شومی است که همچون یوغ اسارت ، برگردن خلق افتاده است…
۸-شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی تحصیل کرده حوزه علمیه اصفهان و قم و دانشکده الاهیات دانشگاه تهران و از روحانیون بلند پایه انقلاب اسلامی ایران و از اعضای شورای انقلاب و مؤسس و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران بود. ایشان در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی با حدود هفتاد نفر دیگر که عمدتا از هیئت دولت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بودند به شهادت رسید. به جرئت میتوان گفت ایشان شخصیت بینظیری بودند. مقام علمی و معنوی ایشان برای نسلی که در انقلاب حضور داشتند روشن است و نیازی به تفصیلات نیست. ولذا تنها به ذکر چند جمله که در کتاب دائرة المعارف تشیع در بیوگرافی ایشان نوشته شده اکتفا میشود. { پس از شهادت او امام خمینی در پیامی که به مناسبت حادثه هفتم تیر دادند گفتند که ” بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود”…دکتر بهشتی پیش از آنکه یک روحانی سنتی باشد یک عالم نو اندیش و نوگرا بود، و به همین دلیل، نه به امور و مشاغل رسمی روحانی چون تدریس در حوزهها، امامت جماعت در مساجد، وعظ و خطابه و … اشتغال داشت و نه مخاطبان و دوستانش عمدتا از مؤمنان سنتی بودند. او هرچند علوم متداول حوزه ها را در سطوح عالی خوانده بود، اما از همان آغاز جذب نوگرائی دینی نیم قرن اخیر ایران شد و با گذشت زمان و با ادامه تحصیل در دانشگاه و آشنائی با چند زبان خارجی و سپس مسافرت به آلمان و اقامت چند ساله در آنجا، بیش از پیش از نهاد رسمی و سنتی روحانیت حاکم در حوزهها فاصله گرفت. از این رو عمدتا به کارهائی( مانند تدریس زبان انگلیسی، شرکت در تدوین تعلیمات دینی مدارس، سخنرانی برای جوانان و دانشگاهیان، تاسیس دبیرستان و …) میپرداخت که در آن روزگار روحانیون سنتی و معمول کمتر به آنها توجه نشان میدادند. حتی او از طریق وجوه شرعیه ارتزاق نمیکرد و با تدریس در مدارس معاش خود را تامین مینمود. با اینکه مناسب ترین درس برای آدمی چون دکتر بهشتی تدریس تعلیمات دینی بود، ولی او به خاطر احتراز از ارتزاق از راه دین، زبان انگلیسی درس میداد. بهشتی در فاصله سالهای ۱۳۳۰-۱۳۶۰ از معدود روحانیانی بود که کوشید با آشنائی هر چه بیشتر با مسائل فکری و سیاسی و اجتماعی نو، دین و آئین مسلمانی را با زبان و فرهنگ نو قابل قبول، به نسل تحصیلکرده و متجدد تفهیم کند. تمامی آثار و افکار بهشتی و اصولا زندگی او در این روند طی شده است. خود او میگوید” پس از کودتای ۲۸ مرداد در یک جمع بندی به این نتیجه رسیدیم که ما در نهضت ملی کادرهای ساخته شده کم داشتیم. بنا براین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و در زیر پوشش آن کادر بسازیم و تصمیم گرفتیم که این حرکت اصیل، اسلامی و پیش رفته باشد و زمینهای برای ساخت جوانها”…)
یک خاطره از شهید قدوسی در باره افکار شهید بهشتی
در زمانی که من مدرسه رسالت اداره میکردم یک روز با شهید قدوسی که مدیر مدرسه حقانی بود نشسته بودیم که صحبت شهید بهشتی به میان آمد ایشان گفت آقای بهشتی از وقتی که از آلمان برگشته عوض شده و آن بهشتی سابق نیست گفتم چطور؟ گفت ایشان می گوید ما مجوّزی برای لعن خلفا نداریم گفتم ایشان درست میگوید من هم با این نظر موافقم. ایشان با تعجب درهم رفت و با ناراحتی گفت عجب شما هم با ایشان موافقید؟ باز گفتم بلی. مدتی بعد از این گفتگو ارتباط آقای بهشتی با من به سردی گرائید و کم-کم قطع شد. احتمالا همین اظهار موافقت من با رای ایشان باعث فتنه بین من و ایشان شده باشد. بعدها متوجه شدم که متاسفانه چنین اخلاقیاتی در بین بسیاری از روحانیون معمول است که به عنوان جلوگیری از نشر افکاری که خیال میکنند انحرافی است، فتنه بین همفکران در این گونه نظرات را برای خود یک وظیفه میپندارند. و توجه نمیکنند که بهکارگیری چنین شیوههائی به اساس دین و مذهب و اخلاق جامعه ضربه میزند.
در اینجا به ذکر همین تعداد از پیروان مکتب اصلاحگری اکتفا میشود. إنشاء الله تعالی در آینده در مقاله دیگری به تعداد دیگری از پیروان این مکتب اشاره خواهدشد. در مقاله دوم این مبحث تحت عنوان “دور باطل” وارد اصل مطلب میشوم.
۲۶ آبان ۱۳۹۲