آیا مردم کشورهای غربی که مسلمان نیستند و به تعبیر بسیاری از ما ضد ارزش و غرق در فسادند، وظیفه شناس تر و به تعهدات خود پایبندترند یا مردم کشورهای ما؟ آنها حقوق همدیگر را بیشتر رعایت میکنند یا ما؟ اگر هر کدام از اقشار و اصناف جامعه آنها را در نظر بگیریم و با نظیر آن در جامعه خود مقایسه نمائیم،هر صنف و هر فرد آنها نقش خود را به عنوان یک عضو جامعه بهتر ایفا میکند یا هر صنف و هر فرد نظیر آن در جامعه ما؟ رفتگر، کارگر، کارمند، معلم، استاد، مدیر، مهندس، پزشک، مغازهدار، راننده، پلیس، قاضی، و حتی اعضای یک خانواده در کشورهای غربی به حقوق خود آشناترند ونسبت به وظائفی که متقبل شدهاند احساس مسؤلیت بیشتری دارند یا همین اصناف در جوامع ما؟ مهمتر و سر نوشت سازتر از همه اینها دانش آموز، معلم، دانشجو، استاد،محقق، نویسنده و برنامه ریز و امثال اینها در کشورهای ما با آرامش و احساس امنیت بیشتری به کار خود میپردازند و در نتیجه با کیفیت بالا تری علم و اندیشه تولید میکنند یا همین افراد و اصناف در جوامع ما؟ و از همه بدتر افراد عقدهای در جوامع ما بیشترند یا در جوامع آنها؟ این عقدهها از کجا سرچشمه میگیرند و راه علاج آنها چیست؟
پاسخ این سؤال تقریبا برای همه یا اکثر قریب به اتفاق ما روشن است. سنجش و مقایسه افکار و رفتار و گفتار و اخلاق خودمان با آنها سهل و آسان است و نتایج به دست آمده کاملا نمایان و ملموس و غیر قابل پوشش. تکنولوژی و فن آوری آنها که از هر چیز برای ما ملموس تر و آشکار تر است، نیز نتیجه و ثمره همین حقوق مداری و وظیفه شناسی اصناف و افرادی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم از ابتدا تا انتها در تولید آنها نقش داشتهاند. از مادر خانه دار و مربی کودکستان گرفته تا معلم و استاد و مدیر و قانون گذار و مجریان قانون و سایر کشورداران. ما آنچه میکاریم برداشت میکنیم انها هم آنچه میکارند بر داشت میکنند.
پاسخ عوامانه ما، که همه اینها مربوط به صنعت و تکنیک و برای خوش گذرانی در این دنیا است و فاقد ارزشهای اخلاقی و معنوی است، بلکه آنها با قربانی کردن دین و معنویات و آخرت خود به اینجا رسیدهاند و در یک کلام آنها دنیای خود را با خراب کردن آخرت خود آباد کرده اند و در مقابل ما دنیای خود را فدای آخرت خود کردهایم و به عبارت دیگر آنها بهشت فروخته و جهنم خریدهاند و ما برای خود بهشت خریدهایم، و امثال این شطحیات و روضهها، برای توجیه این وضعیت کافی نیست.
برای ارزیابی و تعیین میزان صحت و بطلان این ادعا باید اخلاق و رفتار خود را بیشتر از این، مورد ارزیابی و سنجش قرار داده و حدود و ارزش آن را بر اساس موازین و دستورات اسلام مشخص نمائیم. و در این راستا وقتی لیست احکام و دستورات اسلام را جلو چشمان خود میگذاریم،می بینیم در بسیاری موارد حق الناس در صدر جدول قراردارد و حد اقل، اینکه در مقام تعداد واجبات اولیه حق الناس و حق الله در عرض هم قرار گرفته اند. چنانکه در سوره مؤمنون آیات یک به بعد میخوانیم:( قد أفلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون و الذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون) یعنی مؤمنانی پیروزند که در نماز خاشع باشند و امانتها و پیمانهای خود را رعایت نمایند و در سوره نساء آیه ۵۸ میخوانیم:( إن الله یامرکم أن تؤدوا الأمانات الی أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل) یعنی خدا به شما دستور میدهد که امانت ها را به اهلش برگردانید و وقتی بین مردم قضاوت میکنید به عدالت قضاوت کنید. و در سوره مطففین می خوانیم: (ویل للمطففین الذین إذا اکتالوا علی الناس یستوفون و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون) یعنی وای بر متقلبان در وقت معامله که وقتی از جنس دیگران برای خود کیل میکنند پیمانه را پر میکنند و وقتی ازجنس خود برای دیگران کیل میکنند پیمانه را پر نمیکنند. اهمیت حق الناس و تقدم آن بر حق الله از مسلمات دین اسلام و مورد اتفاق بین همه مذاهب اسلامی است و احدی در باره آن تردید ندارد و این چند آیه را به عنوان نمونه آوردیم.
این است دستور و برنامهای که اسلام و قرآن برای ما آورده و پیغمبر ما آن را سیره و خط مشی خود و ما قرارداده. ولی اگر به دیده انصاف بنگریم و صرف نظر ازتعصب نسبت به خود و خودی و خشم و نفرت از آنها، خود را با آنها مقایسه نمائیم، به طورآشکار میبینیم که آنها حق الناس را بهتر از ما رعایت میکنند و بدون تظاهر و تعصب نسبت به اسلام یا هر دین دیگر به دستورات و احکام خدا در باره رعایت حقوق همدیگر و دیگران بیشتر توجه میکنند.
و اگر تصور شود که هر چند آنها در وظیفه شناسی و حقوق مداری نسبت به حق الناس از ما سبقت گرفتهاند ولی ما در رعایت حق الله و انجام عبادات و مراسم مذهبی بر آنها تقدم داریم، بلکه اعمال آنها در این جهات درمقایسه با اعمال ما در حد صفر است و به خود ببالیم که ما هم، مانند فرشتگان آسمان به تسبیح و تقدیس و ذکر خدا مشغولیم، این تصور بسیار خوش بینانه و توام با اغماض از واقعیتها و دل خوش کردن به ظواهری است که به جز در موارد بسیار بسیار معدودی عمقی ندارد. مضافا بر اینکه عبادت بخشی از دین است نه تمام دین و التزام به بخشی بدون التزام به بخشی دیگر مورد قبول خدا نیست و مانند نمازی است که در مکان غصبی یا با لباس غصبی یا نجس خوانده شود که باطل است و در اکثر موارد هم در حد اسقاط تکلیف است و معنویتی در پی ندارد.
منشأ اشتباه و قضاوت ما، در اینگونه مسائل عمدتا دو چیز است یکی اینکه به طور ناخود آگاه و بر خلاف آنچه بر زبان جاری میکنیم خیال میکنیم خدا به عبادت ما نیاز دارد و دیگر اینکه مهمترین احکام و دستورات دین را ظواهری مانند پوشش زنان و حرمت شرب مسکرات و امثال اینها تصور می کنیم.
چرا آنها این چنینناند و ما این چنین؟!
آیا آنها همیشه این چنین بودهاند یا اینکه در زمانی مانند ما بلکه بسیار پائین تر از ما بوده و بعدا این چنین شدهاند؟ و آیا ما هم میتوانیم مانند اینها یا بهتر از اینها شویم؟
علت ورمز این تفاوت در کجا نهفته است؟ اگر علت و رمز اصلی این وضعیت درنژاد آنها نهفته بود، همانطورکه بعضیها برای توجیه اقدامات مستبدانه خود یا برای ساکت کردن مخالفین سیاسی خود میگویند، پس چرا بعضی کشورهای شرقی مانند ژاپن و کره جنوبی و اخیرا تا حدودی مالزی پا به پای کشورهای غربی پیش رفته و شاید در بعضی قسمتها از آنها هم جلوتر رفته باشند؟ و اگر عامل این وضع ما و کشورهائی مانند ما استعمار و دخالت کشورهای غربی و استعمار گر بود، پس چرا کشورهای ایالات متحده امریکا و کانادا و استرالیا، که سابقا از مستعمرات انگلیس بودهاند و بعدا مستقل شدهاند، از انگلیس و سایر کشورهای اروپائی عقب تر نیستند و شاید از بعضی جهات از آنها جلوتر هم باشند. و اگر عامل توسعه دین و مذهب خاصی بود پس چرا ژاپن با امریکا و اروپا برابری میکند.
حد اقل بیش از صد سال است که این سؤال با کم و بیش در کشور ما مطرح بوده و پاسخهای گوناگونی هم از اقشار مختلف برای آن مطرح شده و انقلاب مشروطه و تحولات بعدی هم عمدتا به عنوان پاسخ به همین سؤال و برای حل همین معضل به وجود آمده. بسیاری از مسلمین که حسرت عظمت و اقتدار حکومت اسلام در قرون اولیه می خورند آرزوی بر گشت به آن دوران را در سر میپرورانند. در عصر حاضر پاسخ این سؤال برای اکثر صاحب نظران بلکه برای بیشتر مردم عادی هم روشن است.
۲۵ آبان ۱۳۹۲