? اخلاق و رفتار حضرت محمّد(ص)
? به اتّفاق نظر بین تمام کسانی که او را دیده اند حتّی کسانی که به او ایمان نیاوردند و تا آخِر به دشمنی با او ادامه دادند، اخلاق و رفتار ایشان نمونۀ عالی ترین و زیباترین اخلاقِ یک انسان بوده. تمام کسانی که در طول تاریخ در بارۀ زندگی او تحقیق کرده اند به همین نتیجه رسیده اند. منظور اهل تحقیق و انصاف است و گرنه زبانِ فحّاشان در هیچ زمانی بسته نمی شود.
? مطالبِ فراوانی در بارۀ اخلاق و رفتار آن حضرت در کُتبِ تاربخ و حدیث نقل شده و کتابهای فراوانی هم به این مطلب اختصاص یافته است ولی آنچه به طور خلاصه و در یک جا نقل شده روایت هند بن ابو هاله است.
? این هند دایی امام حسن و امام حسین«ع» ،برادر ناتنی مادر آنها ، پسر حضرت خدیجه(س) از شوهر سابقش، ابو هاله بود که پیش از ازدواج با حضرت محمّد (ص) از دنیا رفته بود. هند بن ابی هاله از زمان کودکی با حضرت محمّد (ص) که شوهر مادرش شده بود، در یک خانه زندگی کرده بود و خصوصیّات و احوالاتِ شخصی او را خوب مشاهده کرده و در نظر گرفته بود و در توصیفِ خصوصیّات آن حضرت تبحّر داشت، و آنها را برای مردم بیان می کرد.
? مطلبِ ذیل ترجمۀ متنی است که در کتابِ الحیاة جلد ۲ صفحه ۱۹۸ به بعد تألیف و تصنیفِ استاد ارجمند جناب آقای محمّد رضا حکیمی نقل شده است. این مطلب در کتاب عیون اخبار الرّضا جلد ۱ صفحه ۳۱۶ به بعد نیز با تفصیلات بیشتری نقل شده است.
? از امام حسن«ع» نقل شده که گفته از دایی خود خواستم كه احوالات و خصوصیّات شخصی حضرت محمّد(ص) را برای من بیان کند، و او چُنین گفت:
? آن حضرت اندامی پر و محکم داشت . چهرهاش همچون ماه شب چهارده تابش و پَرتو داشت . وقتی بر می خاست يکجا بر می خاست .(در بلند شدن و حرکت سریع و چابک بود) وقت راه رفتن به راست و چب می خرامید . (سیخکی راه نمی رفت) راحت و بدونِ تکلّف گام برمىداشت و تند راه مىرفت. و چون به پيش مىرفت چُنان بود كه گويى از سرازیری به پایین مىآید. و چون برمی گشت با تمام بدن می چرخید. ( مانندِ متکبّران خودش را خشک نمی گرفت) بيشتر به زمين نگاه مىكرد تا به آسمان، و همۀ نگاهش از روى دقّت و تأمّل بود. همراهان را در راه رفتن بر خود مقدّم مىداشت. و با هر كس رو به رو مىشد نخست او سلام مىكرد.
? امام حسن گويد: به او گفتم: از چگونگى سخن گفتن پيامبر «ص» بگو !
?گفت: او پيوسته حالتِ اندوه و متفكّرانه داشت، استراحت نداشت، سخن اضافی نمىگفت؛ در مدّتی طولانی به سکوت می رفت، با تمام دهان سخن مىگفت. (حروف و کلمات را به خوبی ادا می کرد و فصیح صحبت می کرد)
? سخنش تمام و جامع بود. نه کم داشت و نه زیاد. برخوردش نرم و ملايم بود،( نه با تندی بود ، نه با خود کم بینی) نعمت را هر اندازه كوچک بود بزرگ مىداشت و به نكوهش آن نمىپرداخت. غذا را كه مىچشيد نه آن را مذمّت مى کرد و نه به ستايش آن می پرداخت. دنيا و آنچه به آن وابسته بود او را به خشم نمىآورد. و چون برای احقاقِ حقّى به خشم می آمد، هیچ چیزی در برابرش مقاومت نمی کرد تا اینکه به پیروزی حقّ نایل می شد. چون به جایی اشاره مىكرد به تمام كفِ دست اشاره مىكرد.(نه فقط با یک یا دو انگشت) بيشتر خندۀ او لبخند بود.
? امام حسن گفت باز از او پرسيدم: در بیرون از منزل با مردم چگونه رفتار می کرد؟
? گفت: زبانش را جُز در بارۀ آنچه به او مربوط مىشد نگاه مىداشت. مردمان را به خود جلب مىكرد، و کسی را طرد نمی کرد. از يارانش دلجويى و احوالپرسى مىكرد . از مردمان در بارۀ آنچه ميانِ ايشان مىگذشت مىپرسيد . پس كار نيک را نيک مىشمرد و تشويق مىكرد. كار زشت را زشت مىشمرد و آن را نكوهش می کرد . نه از حقّ کوتاه می آمد و نه از آن تجاوز می کرد. نزدیکانِ او اخیار مردم بودند. برترين آنها نزدِ او خیرخواه ترین آنها بودند. منزلتِ كسانى نزدِ او بيشتر بود كه بهتر به يارى و غمخوارى ديگران مىپرداختند.
? امام حسن گفت از نحوه حضور او در مجلس پرسيدم كه چگونه بود؟
? گفت: پيامبر نمی نشست و بر نمی خاست مگر با يادِ خدا – جلّ اسمه- جاى خاصّى در مجالس براى خود انتخاب نمىكرد و ديگران را نيز از اين كار باز مىداشت. و چون به مجلسى مىرسيد در آخرين جایی كه جاى نشستن بود مىنشست و به ديگران نيز مىفرمود تا چُنين كنند. حقّ همنشینی همۀ همنشينانِ خود را ادا مىكرد، تا کسی خیال نکند كه ديگرى نزدِ او گرامی تر است. هر كه با او مىنشست يا براى کاری در كنار او مىايستاد، نشستن یا ایستادن با او را ادامه می داد تا وقتی که خودِ او منصرف شود.
? چون كسى چيزى از او مىخواست، يا آن چيز را به وى مىداد، يا با زبانى خوش از او عُذرخواهى مىكرد. همۀ مردم از گُشادهرويى و خُلق خوش او بهرهور مىشدند. و او براى آنها همچون پدر بود، و همه در حقوق نزدِ او برابر بودند. مجلس او مجلس بُردبارى و آزرم و شكيبايى و امانتداری بود. صداها در آن بلند نمىشد . حُرمتها در آن موردِ اهانت قرار نمىگرفت . حاضرین در مجلس او به بزرگترها احترام مىگذاشتند و به کوچکترها ترحّم می کردند. نيازمند را بر خود ترجيح مىدادند و از شخص غریب حمایت و پاسداری مىکردند.
? امام حسن گويد: پرسيدم كه رفتار او با همنشينانش چگونه بود؟
? گفت: پيامبر پيوسته گُشاده رو و آسانگير و نرمخو بود، از خشونت و درشتگویی و فريادزنى و بدگويى و عيبجويى و مدح و ستایش به دور بود.
خود را از سه چيز نگاه مىداشت: مجادله، پُرگويى، و پرداختن به چيزى كه به او ربطى نداشت.
و به سه چيز از مردمان كارى نداشت: بد هيچ كسی نمىگفت و کسی را سرزنش نمی کرد و در صدد يافتن پوشيدهها و لغزشهاى كسى برنمىآمد، تنها در وقتى سخن مىگفت كه اميد داشت نتیجه ای بر آن مترتّب شود. چون سخن مىگفت، همنشينانش سخت خاموش مىماندند، و چون او از سخن باز مىماند آنان به سخن گفتن مىپرداختند، و در حضور او با يکديگر به جدال و مُنازعه برنمىخاستند
هر كس سخن مىگفت، خاموش مىماندند تا او سخنِ خود را تمام كند، سخن گفتن آنها نزدِ او در بارۀ مطلبی بود که اوّلی آنها مطرح کرده بود. به چيزى مىخنديد كه آنان بر آن مىخنديدند، و از چيزى در شگفت مىشد كه آنان از آن دُچار شگفتى مىشدند. ( با آنها همدلی می کرد و خود را یکی از آنان به حساب می آورد )
در برابر بی پروایی شخص تازه وارد، در طرز گفتار و پرسش، صبور بود، تا اینكه اصحاب او ، آنها را متوجّه می کردند. مىگفت: «چون ببينيد نيازمندى زبان به خواهش گشوده نيازش را برآوريد» ستايش را نمی پذیرفت مگر از کسی که در صددِ جُبران باشد . سخن كسى را قطع نمىكرد تا ادامه می داد.
? امام حسن گويد: پرسيدم كه سكوتِ او چگونه بود؟
? گفت: سكوتِ او به چهار صورت بود: از روی بُردبارى، دور انديشى، اندازه نگاهدارى، و تفكّر.
امّا نگه داشتنِ اندازه برای این بود که به طور مساوى به حاضران توجّه کند و به سخن آنها گوش دهد .
امّا تفكّر او در بارۀ این بود که چه چیزی باقى مىماند و چه چیزی فانى مىشود.
بُردبارى و شكيبايى براى او با هم جمع شده بود، به همين جهت هيچ چيز او را به خشم نمىآورد و برنمىانگيخت.
دور انديشى او در بارۀ چهار چيز بود: برگُزيدن کار نیک كه به آن اقتدا شود، خودداری از کار زشت كه از آن پرهیز شود، سختكوشى او در چیزی بود که مايۀ اصلاح امّت شود، و اقدام به امری که خير دنيا و آخِرت آنها را در پی داشته باشد.