« باید بگویم که اولین عکس العمل خشکه مقدسها و مقدس مآبها در مقابل سخنرانی من در مسجد،( مسجد سید عزیز الله) بر سر بلندگو بود! یک شب مجلس عروسی پسر یکی از محترمین بود. در نصف اطاق بزرگی ائمه جماعات و مرحوم پدرم نشسته بودند، من هم بودم و نصف دیگر را همین افراد مقدس مآب پر کرده بودند. در آن مجلس یکی از آن مقدس مآبها از پائین مجلس با صدای بلند گفت: آقای فلسفی حرفهای خیلی خوب میزنید، اما متأثر و متاسفم که این مزمار (نای) را به مسجد آوردید، چرا با مزمار حرف میزنید؟ عیب شما این است!
تازه سال اول بود که بلندگو به مسجد آمده بود و آقایان علما هم نمی توانستند در آن مجلس چیزی بگویند. پس از آنکه آن آقا حرف خود را زد، با خون سردی پیشخدمت صدا زدم و گفتم این بشقاب گز را ببرید خدمت آن آقا قدری میل کند. آن آقای مقدس مآب گفت نه آقا ، من دندانم عاریه است گز لای دندانم می رود و اذیتم می کند و نمی توانم بخورم. گفتم چرا دندان عاریه گذاشتید؟ گفت برای اینکه دندان ندارم و نمی توانم غذا بخورم. گفتم چرا عینک زده اید؟ گفت بدون عینک نمی توانم دور را ببینم. بعد از اینکه این دو اقرار را گرفتم، تند شدم و گفتم : شما دندان نداشتی، رفتی دندان عاریه گذاشتی که بتوانی غذا بخوری؛ نمی توانستی دور را ببینی، عینک زدی تا دور را ببینی. این کار شما حلال است، اما من که صدایم به آخر مجلس نمی رسد و میکرفون را آورده ام که صدایم به آنجا برسد، کار حرام کرده ام؟… فتوی می دهی؟ بدعت می گذاری؟
با این سخن من مجلس وضع عجیبی پیدا کرد. آقایان هم بال گرفتند. پسر آن مرد عینکی و دندان عاریه ای که مرد فهمیده ای بود ، دست پدرش را گرفت و از مجلس بیرون برد و در اطاق دیگری شروع کرد به او تندی کردن که شما در هر جا می خواهی اظهار عقیده بکنی، هر جا می خواهی حرف بزنی، چرا حد خودت را نمی فهمی؟ این کار ما در آن مجلس صدا کرد و در خیلی جاها منعکس شد و رفع بسیاری از محذورات کرد.
سخنرای من با بلند گو در مسجد سید عزیز الله
اولین بار هم که در مسجد سید عزیز الله واقع در بازار تهران خواستم سخنرانی کنم، مقدسین درجه اول حضور داشتند. مرحوم حاج میرزا عباسعلی اسلامی که در نبش سبزه میدان عطاری داشت و متصدی امر مسجد بود، در غیاب مردم بلندگو را نصب کرد، ولی پارچه های سیاه شبستان مسجد و حیاط را روی جعبه بلندگو می کشید که پنهان باشد و کسی نبیند. دستگاه بلند گو را هم در یک حفاظ طاقچه مانند گذاشته بود. با این وضع در آنجا برای اولین بار منبر رفتم. نماز جماعت بسیار مفصلی بود . مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری امام جماعت بود. من با بلندگو شروع به صحبت کردم. مردم دیدند همانجا که نشسته اند صدا را خوب می شنوند. قدری به یکدیگر نگاه کردند. پنج دقیقه که صحبت کردم، دیدم حاج میرزا عباسعلی بلندگو را قطع کرد . مردم صدای مرا درست نشنیدند. همان ها که احتمال مخالفتشان داده می شد، یک مرتبه فریاد زدند آقا صدا نمی آید و خود آنها اعتراض کردند. حاج میرزا عباسعلی با تدبیر بازاری خود، به وسیله این عمل منفی، قضیه را مثبت کرد.
در همان ایام که سخنرانی هایم از رادیو پخش می شد، یکی از علمای ولایات به تهران آمده بود. می گفت وقتی رادیو صدای شما را پخش کرد، بعضی ها نق زدند. من رفتم منبر و گفتم آفرین بر شما مقدس ها، احسنت، چه قدر حسن تشخیص دارید. وقتی زن ها در این رادیو آواز می خوانند نفس شما درنمی آید، اما حالا که صحبت خدا و پیغمبر و صلوات است نفستان درآمده و اعتراض می کنید؟ معلوم می شود شما در مقابل خدا و پیغمبر جبهه گرفته اید نه در مقابل آواز خوان ها و عناصری که نشر گناه می کنند . این را هم آن آقا می گفت و به این وسیله او آن شهر را آرام کرده بود.
خلاصه در اوائل، سخنرانی با بلندگو در مسجد و پخش مستقیم آن از رادیو مشکلاتی به همراه داشت، ولی من توجه نمی کردم، زیرا مطلب روشن بود و می دانستم کاری است که پیش خواهد رفت. حتی قبل از رادیو موقعی که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی در قم بودند و من در صحن حضرت معصومه(ع) با بلندگو صحبت می کردم، بعضی ها کمی نق زدند.
یک شب معظم له پای منبر آمدند. بلندگو کار می کرد، ایشان هم گوش می دادند و تا آخر ساکت نشستند. با نشستن ایشان پای منبر من، کار تمام شد و دیگر کسی چیزی نگفت. بعد هم بلندگو را بالای مأذنه حضرت معصومه(ع) گذاشتند و صدای اذان را از آن پخش کردند که به گوش همگان رسید.«
منظور از نقل این مطلب توجه دادن و یادآوری این حالت کهنه پرستی است که در بین مذهبیهای مقدس مآب و حتی بسیاری از علما وجود داشته و دارد و مانع بسیاری از کارها و برنامه های سازنده علمای روشنفکر و اصلاحگر در زمینههای مختلف شده و میشوند. که اگر این گونه افراد موانعی بر سر راه آنها ایجاد نمیکردند و عوام و عوام فریبان را بر علیه آنها تحریک نمیکردند، برنامهها و طرحهای بسیاری در جهت اصلاح حوزهها و تفکر دینی و مذهبی و سازماندهی امور روحانیت به اجرا در میآمد و بسیاری از مشکلات فرهنگی و عقیدتی و اخلاقی جامعه ما حل میشد. و ما به جای اینکه مجبور باشیم در برابر تهاجم فرهنگی غرب و شرق که از زمین و هوا ما را در محاصره گرفته و نسل جوان ما را شیفته خود ساخته حالت دفاعی بگیریم میتوانستیم حالت تهاجمی داشته باشیم و پیش از آنکه آنها به ما بتازند ما به آنها بتازیم. و بدون نیاز به ریا کاری و همسوئی با برنامههای عامیانه به تبلیغ اسلام راستین میپرداختیم . افسوس که میخ آهنی نرود در سنگ. افراد متعصب بیمنطق و جهال عالم نما که به دلیل همفکری و همبستگی و هم زیستی با عوام کوته فکر بسیاری از آنها را به دنبال خود میکشند و با ریاکاریها و عوامفریبیهای خود که درآن ورزیده شده بلکه بسیاری از آنها قهرمان این میدان شدهاند، به جنگ متفکران و اصلاح گران و دلسوزان دین و مذهب میروند و با کمک ایادی مرموز اجانب فتنههای گوناگون و پیچ در پیچ به پا میکنند و بعد هم فتنه را به طرف مقابل نسبت میدهند و احیانا آنها را عوامل بیگانه قلمداد میکنند.
البته بسیاری از کهنه پرستیهای سالهای گذشته که در زمان ما خندهآور و مضحکه شده از بین رفته و موانع متعددی از سر راه اصلاحات برداشته شده ولی هنوز کهنه پرستی به جای خود باقی است و در شکلهای دیگری سر در میآورد و تحت عنوان دفاع از مذهب تشیع و با استفاده از ابزارهای جدید و تکنیکهای پیشرفته به شدت به مبارزه خود ادامه میدهد. مبارزهای که هم نان آوراست و هم شرائط آقائی و سروری بر عوام و شهرت و آوازه را فراهم میسازد. و هر کدام از رقیبان که در این کارزار قویتر و استادتر باشد بر دیگران سبقت میگیرد و عوام بیشتری به سوی خود جذب میکند و در بین هملباسیها و هم چشمیهای خود به القاب و عناوین مفخّمتر و مجلّلتر و پرافتخارتری ملقب میشود.